کاش زندگی هم عشق مطلق داشت
مثل سرما، مثل گرما صفر مطلق داشت
کاش معنای عشق، وهم و خیال نبود
نرخ آغوش یار بر اساس ریال نبود
کاش آواز بلبل از سر شوق بود
بوسه ی روسپیدان از سر ذوق بود
کاش ترک یاد آن یار، از سر غفلت نبود
کاش تنور عشق گرم با هیزم شهوت نبود
کاش این زمان هم دکمه ی نیست داشت
مثل موسیقی،مثل دنیا دکمه ی ایست داشت
عرخا
- برو
-نمی تونم
- من می گم برو
- باشه ولی بگو چرا باید برم؟ مگه من مشکلی دارم!
- نه مشکل اینجاست که هیچ مشکلی نداری
- پس چرا برم
- چون به نفعته
- قبول دارم ولی چرا همه همینو بهم میگن
- چون برا همه مهم تر از خودشونی
- آخه...
- حرف نزن! اصلا چرا باید اینقد خوب باشی که همه عاشقت بشن؟!
- (سکوت)
خاطره
عرخا
پشت ابرها شهریست
بلکه دنیاییست
گویا میان عشق ها
گرد هماییست
نبودن عشقی ، ندیدن یاری
نبودن گیسویی
که به سویش دست آری
تمام وقایع با نبودن او
برای پرنده ی قلبم
یک ضد هواییست
1394
عرخا
رؤیا می دیدم
نه در خواب و نه در بیداری
برزخی بود میان مستی و هشیاری
ناگهان دختری را دیدم
نگاهم می کرد
عشق می خواست
التماسم می کرد
یک درختِ خشک
ریشه های بیرون زده ز خاک
غنچه های بی ثمر
یک تنه، پر ز چاک
نه نه
این کویر، آینست
این درخت ،عشقِ خشکیده ی من است
چاک ها، زخم های خنجر است
خنجری ز پشت، زدستِ دوستان
1394
عرخا
سَردَرگُمَم زِ هر دَم خیالی اش
هیهات اگر به یادم بیاری اش
من قیمتم فراتر از این ها بُوَد ولی
افسوس ،از آن عشقِ ریالی اش
عرخا
شرابِ غنچه ی چشم تو
طراوتِ لحظه ی بهارِ من است
رکوعِ صدف در برابر تو
نوایِ نِیِ نفس های من است
سنگر دگر گیرد به من پناه
اما سرشت عشق تو
در انتظارِ نگاه من است
عرخا
در فکر تو بودم به یادتو
میدیدم تو را چونان سراب
غنچه شنزار دلم تا تو را بدید
بلند کرد ندای آب اب