عرخا

قلم،هنر،عشق و دیگر هیچ

عرخا

قلم،هنر،عشق و دیگر هیچ

عرخا هستم

یک انسان...

اگر هنوز معنای آدمیت را به یاد داشته باشم

در فصل زیبای بهار و اردیبهشت پا به این دنیا گذاردم

وقتی دوران شیرین و خوش گذر کودکی را به پایان رساندم وارد دنیای عجیب جوانی گشتم

جایی که برای یک کودک همچون قیامت است و سراسر سرگردانی

آنجا بود که فهمیدم جز عشق راه کاری نیست

عشق کشتی نجات در طوفان بلاست

عشق هویت است عشق آرمان است عشق زندگیست

 اکنون من عشقم را یافتم و هرگز از آن دست نخواهم کشید

هنر عشق من است. قلم معشوق من

عشق من تک تک واژه هاییست که می آفرینم، تک تک شکل هاییست که می کشم.

عشق ، قلم ، هنر و دیگر هیچ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
عرخاقلم،هنر،عشق و دیگر هیچ