عید است، هوایی دلنشین و دلچسب اما من در این تعطیلی بیشتر خواب را ترجیح می دهم.
سرم را از زیر پتو در می آورم، نزدیک ظهر است. بد نیست بروم با دوربینم چرخی در شهر بزنم.
آنجا را ببین، دوستان من در حال آماده سازی ایستگاه صلواتی هستند. آخر امسال بهار با نام مادرمان زهرا عجین شده.
شور و نشاط عجیبی در آنان می بینم. تعجب می کنم. با عجله در حال کار هستند.
شادی که در چهره آنان است را هیچ کجا ندیده ام . حتی در مجالس شادی...
دست به کار می شوم